کد مطلب:93756 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:471

فضیلت صبر در کتاب و سنت











قرآن كریم و روایات پیشوایان دین مشحون از فضائل صبر و ثمرات این گوهر گرانبها است تا آنجا كه می توان گفت معنا بحد تواتر رسیده، و فقط به عنوان مشتی از خروار چهار نمونه از آیات و پنج نمونه از روایات را مورد بررسی قرار می دهیم:

آیات:

1- (و لنجزین الذین صبروا باحسن ما كانوا یعملون» (و البته جزا می دهیم كسانی را كه صبر پیشه كردند به بهترین عملی كه انجام داده اند).[1].

[صفحه 364]

در تفسیر این جمله باید گفت: اعمال نیك انسان متفاوت است: متوسط، خوب و عالی، در این آیه خداوند می فرماید معیار پاداش برای ما احسن و بهترین اعمال است، یعنی با اعمال صابرین معامله بهترین آنها را می كنیم، مثل اینكه فروشنده ای 3 نوع گندم متوسط، نیمه مرغوب و مرغوب را به نزد شخص كریمی ببرد و او همه را به نرخ مرغوب و اعلی ابتیاع و خریداری كند، پس بهوش باش كه صبر چه كیمیائی است به هر عملی اگر چه كم ارزش برسد آنرا پرارزش گرداند، حتی چه بسا عمل مباح را هم مثل عبادت (واجب یا مستحب) با ارزش می گرداند.

2- (و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلوه و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانیه و یدرون بالحسنه السیئه اولئك لهم عقبی الدار، جنات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم و الملئكه یدخلون علیهم من كل باب، سلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبی الدار) (و كسانی كه صبر كردند (در جهات مختلف) به خاطر خداوند و اقامه نماز كرده و انفاق نمودند، در خفاء و در ظاهر، و دفع كردند با اطاعت و انجام اعمال نیك، معصیت را، برای اینچنین افرادی بهشت و خانه ی آخرت است، خانه ای كه بستانهای جاودانی است، داخل می شوند در آن، چنین افرادی و كسانی كه صالح باشند از پدران و همسران و اولاد اینها، و نیز ملائكه از هر دربی (هشت درب بهشت) بر اینان داخل شده و (گویند) سلام بر شما (كه در طاعت و عبادت خدا و رنج آلام عالم) صبر پیشه كردید، پس چه خوب است عاقبت این منزلگاه و خانه ای كه در آن سكنی گزیدید).[2].

نكته مهم و قابل توجه پس از این همه عنایت و بشارت به صابرین و این همه اجر و پاداش، این است كه: ملائكه وقتی بر اینان وارد می شوند، از میان جمیع اعمال اینها اعم از نماز، روزه، حج و غیره به صبر اشاره كرده و با این صفت آنها را

[صفحه 365]

می ستایند و گویند مبارك باد خانه جاودانی، و این نیست مگر اینكه صبر جوهره تمامی عبادات است، و بلكه صبر ریشه تمامی اعمال اهل ایمان است، چنانكه از پیامبر گرامی سوال شد ایمان چیست؟ فرمودند: «الصبر».[3].

3- (اولئك یجزون الغرفه بما صبروا و یلقون فیها تحیه و سلاما) (آنها كسانی هستند كه درجات عالی بهشت در برابر شكیبائی و صبر آنها به آنها ارزانی و پاداش داده می شود، و در آنجا با درود و سلام برخورد می كنند).[4].

قرآن پس از بر شمردن صفات دوازدهگانه بسیار والائی برای بندگان خاص خدا در جمع بندی همه این آیه را ذكر می كند، و در این آیه نام صبر را می برد، ولی این صفت به عنوان صفت دیگری نیست، بلكه این صفتی است كه: خمیر مایه و سرچشمه همه ی صفات قبلی است، صفتی است كه به منزله قوه فرماندهی در تحقق آن صفات فرمان می راند، و چقدر جالب فرموده مولای متقیان علی (ع) «علیكم بالصبر فان الصبر من الایمان كالراس من الجسد و لا خیر فی جسد لا راس معه و لا فی ایمان لا صبر معه»[5] (بر شما باد صبر و شكیبائی، زیرا صبر نسبت به ایمان مثل سر است به بدن، و خیر نیست در بدنی كه سر ندارد، و نه در ایمانی كه صبر ندارد). چنانكه قوه فرماندهی بدن در سر قرار دارد، و بقای بدن به سر است، بقای ایمان هم به بقای صبری است كه به منزله سر برای پیكر ایمان است، اگر سر باشد مسلما فرماندهی خواهد بود، و در نتیجه ترقی و تكامل و بارور شدن صفات

[صفحه 366]

الهی محقق خواهد شد، و از این رو می بینیم با وجود صبر صفات دوازده گانه بارور می شود، با این تفسیر بیان پیامبر گرامی در تفسیر ایمان كه فرمودند همان صبر است، بیشتر روشن شد، یعنی اگر صبر نباشد اصلا ایمانی نیست پس در واقع صبر همان ایمان و ایمان همان صبر است.

از نكات دیگری كه در این آیه بود، تحیت و سلام است، كه این صابران از آن برخوردارند، تحیت و سلام از بهشتیان و فرشتگان، چنانكه در آیه قبل آمده بود و مخصوصا از طرف خداوند متعال چنانكه در آیه[6]. ) 58 سوره یس آمده: (سلام قولا من رب رحیم) (برای آنها سلامی از سوی پروردگار رحیم است).

4- (و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بایاتنا یوقنون) (و قرار دادیم از بنی اسرائیل پیشوایان را كه هدایت به امر ما می كردند (و این مقام در اثر این بود كه) صبر كردند و یقین به آیات ما داشتند).[7].

در این آیه صبر را عاملی برای رسیدن به نبوت و امامت قرار داده، و در تفسیر این آیه كه مراد از این برگزیدگان انبیائی بودند كه در بنی اسرائیل به تدریج به درجه نبوت رسیدند.

اینكه صبر را مقدم بر یقین انداخت، شاید به این جهت باشد، كه: صبر ریشه تحصیل یقین است، صبر در همه جوانب و به ویژه صبر بر عبادت نتیجه اش

[صفحه 367]

یقین است زیرا فرمود: (و اعبد ربك حتی یاتیك الیقین).

روایات:

1- قال علی (ع) «من لم ینجه الصبر اهلكه الجزع» (هر كس را صبر (و استقامت) رهائی و نجات نبخشید، جزع و اضطراب او را از پای درآورد).[8].

در این حدیث شریف در برابر مشكلات بیش از دو راه فرض نشده است یا صبر و یا جزع، هر كس اولی را پیشه كند نجات می یابد و هر كه دومی را برگزیند هلاكت به دنبال اوست، پس خوشا به حال كسانی كه در این میان صبر را برگزینند و به ثوابهائی كه به آنها وعده داده شده رسند، و بدا بحال كسانی كه جزع و بی تابی را انتخاب كرده، علاوه بر كشیدن عذابی روحی، اجرهای اخروی را نیز از دست می دهد.

2- قال الصادق (ع): «قله الصبر فضیحه» (كمی صبر عیب و رسوائی است)[9] در این حدیث كمی صبر را به طور مطلق عیب دانسته، زیرا كمی صبر در برابر مشتهیات و خواهشهای نفسانی منجر به تسلیم در برابر تمایلات درونی و بیرونی شده، و عامل رسوائی او افتضاح خواهد شد، كمی صبر در گفتار و عدم تامل و دقت بر معانی الفاظ موجب بی اعتباری و خدشه دار شدن شخصیت انسانی است، این عیب را به طور كلی می توان در رفتار و گفتار و نوشتار یافت، و بعید نیست كه: آثار این كم صبری در بعضی موارد برای همه اتفاق افتاده باشد، دور نیست كه هر فردی این معما را درك كرده و چه بسا ضررهائی را هم از این ناحیه متحمل شده باشد، ولی امان از انسان فراموشكار!!

3- قال الصادق (ع): «انا صبر و شیعتنا اصبر منا قلت جعلت فداك كیف صار شیعتكم اصبر منكم، قال (ع): «لا نانصبر علی ما نعلم و شیعتنا یصبرون علی ما

[صفحه 368]

لا یعلمون» (امام صادق (ع) فرمودند: ما (اهل بیت) صابریم و شیعیان ما صابرتر از ما، هستند (راوی گوید) گفتم فدایت شوم چگونه شیعیان شما صبورتر از شمایند؟ فرمود: زیرا ما صبر می كنیم بر آنچه می دانیم و شیعیان ما صبر می كنند بر آنچه نمی دانند)[10] یعنی ما عالم به مسائلیم و بر تمام جوانب احاطه داریم، ما به حد عین الیقین رسیده ایم كه واقعیات را می بینیم و لذا صبر در امور برای رسیدن به اجر و پاداشی كه داریم بسیار مهم نیست، بلكه شیعیان ما اگر صبر كنند در امر عبادت و به منجلاب معصیت گرفتار نشوند، كار بس عظیمی كرده اند، زیرا آنها مثل ما احاطه بر امورات و احوال بهشت و جهنم ندارند.

با همین ملاك می توان گفت: اگر در زمان غیبت امام زمان (ع) شیعیان واقعی پیدا شوند، و در راه عبادت و اطاعت كوشا و از معصیت گریزان باشند، از شیعیان زمان ائمه كه آنها را دیده و در محضر آنها كسب فیض كرده اند، والاترند، زیرا آنها حجت خدا را دیده و از بیانات شفاهی آنها استفاده كرده اند، ولی شیعیان امروز، بر ندیده ها ایمان آورده اند، و چه بسا رادمردانی كه در این دوران نائب امام زمان (ع) را هم ندیده، و از اهداء خون خود برای آبیاری درخت به زردی گرائیده اسلام اباء نكردند.

4- قال علی (ع): «الصبر یناضل الحدثان» (صبر و شكیبائی پیشامدها را دور می كند)[11] و به تعبیر دیگر صبر، سپری برای جلوگیری از آسیب پذیری انسان در برابر حوادث و پیشامدهائی است كه مصون از آنها نیست.

5- قال رسول الله (ص): «علامه الصابر فی ثلاث: اولها: ان لا یكسل و الثانیه: ان لا یضجر و الثالثه: ان لا یشكو من ربه عز و جل، لانه اذا كسل فقد ضیع

[صفحه 369]

الحق، و اذا ضجر لم یود الشكر، و اذا شكا من ربه عز و جل فقد عصاه».[12].

(علامت صابر سه چیز است: اول اینكه سست و كسل نمی گردد دوم اینكه ناراحت نمی شود، و سوم اینكه شكوه و شكایت از پروردگارش نمی كند، زیرا اگر سست و كسل شود، تضییع حق می كند، و زمانی كه ناراحتی به خود راه دهد، ادای شكر نمی كند، و زمانی كه شكایت از پروردگار عزوجل كند، عصیان او را كرده است).

این روایت علامت صابر را در سه چیز ذكر كرده است: اول اینكه سست و كسل نمی گردد زیرا منشا كسالت و احساس ناتوانی در برابر حوادث و مشكلات جزع و فزع است، كه: ضد صبر است، وقتی انسان متصف به صفت صبر شد، مسلما خود را به هدف رسیده می پندارد، گرچه هدف در دور رس باشد، و می داند كه: «لا یعدم الصبور الظفر و ان طال الزمان» (از دست نمی دهد صبور پیروزی را اگر چه زمان حصول آن طولانی باشد).[13].

كسی كه مصمم برای ورود به دانشگاه است، در مطالعه و تلاش خود، صبر را پیشه می كند و هرگاه از مطالعه خسته و ملول می گردد، به خود نهیب پیروزی در كنكور را می دهد، و به امید آن پیروزی، تلخی صبر را می چشد، آری شیرینی پیروزی، تلخی صبر را از بین می برد «حلاوه الظفر تمحو مراره الصبر».[14].

اگر سستی و كسالت بر فردی حاكم شود، تضییع حق كرده و اداء وظیفه را به فراموشی می سپارد، مسلما در سستی و بیحالی حق اداء نمی شود، و به حدود الهی عمل نمی گردد، نه عبادتی متناسب با مقام ربوبی و نه احتراز از معاصی وی آنچنان

[صفحه 370]

كه باید صورت می گیرد، با كسالت نمی توان در برابر خود ابلیس كه شهوت و غضب است، مقاومت كرد.

دومین صفت این است كه آدم صبور ناراحتی و غم را به خود راه نمی دهد، زیرا كه: می داند اظهار جزع و ناله سر دادن بر امری كه گذشته است، كاری را درست نخواهد كرد، هرگز امر فانی، باقی نخواهد شد، زمان سابق و لا حق در دسترس ما نیست، و فقط تنها كار صبر و استقامت در لحظه ای است كه: در دسترس ما است. در مواجهه با ناراحتیها باید عاقل كاری را كند، كه: جاهل چند روز بعد می كند، جاهل در برابر ناملایمات چند روز را به ناراحتی و ناله و فریاد سپری كرده و به تدریج پس از چندی كه آتش ناراحتی فروكش كرد، آرامش اولیه خود را به دست می آورد. سومین صفت این است كه صبور در مقام ابتلاء به مصیبتها شكایت از پروردگارش نمی كند زیرا زمانی كه زبان به شكایت گشاید خدا را معصیت كرده است، و فرد معصیت زده اگر علاوه بر ناراحتی شروع به شكایت و گله كند، نه تنها شاكر نبوده، بلكه بر قضای خداوندی هم طاغی و عاصی شده است. پس ای برادر آهنگ صبر همراه با شكر را ساز كن، كه ائمه (ع) از خداوند صبر شاكرین می طلبیدند، در یكی از ادعیه ماه رجب «معلی بن خنیس» از امام صادق (ع) روایت كرده كه: حضرت فرمود: بخوان در ماه رجب: «اللهم انی اسئلك صبر الشاكرین».

با ذكر آیات و روایات روشن شد كه حقیقت صبر چیست، وقتی قلم به دست دشمن افتد، معلوم است چه می شود، مذهب را عامل تخدیر و تمام واژه های سازنده را تفسیر انحرافی می كند، در یكی از كتابهای آنها نوشته بود، دیگر در عصر و زمان تمدن دین برای چه؟! آیا اینها خجالت نمی كشند هنوز می گویند خدا؟!!

استاد می فرمودند:

پس از این مزخرفات بود، كه علامه طباطبائی (ره) جلساتی را برگزار كردند تا جوابگوی این سخنان انحرافی باشند و كتاب «فیلسوف نماها» را هم در آن روزها

[صفحه 371]

برای رفع این شبهات نگاشتیم، اینها واژه صبر را چنین تفسیر می كردند: كه دین و مال و ناموس و بیت المقدس و مكه و مدینه و غیره از بین برود و كسی دم نزند اگر سیلی به یك طرف صورتت زدند، هیچ نگو بلكه طرف دیگر را هم بگیر تا بزنند سیاه باد چهره های گمراه كننده و غلط اندازتان، باید دست چنین افرادی قطع شود تا مشتشان باز شود. در سال 56 زمان طاغوت در پی مبارزات روحانیت تصمیم گرفتند حدود 20 نفر از مدرسین را تبعید كنند، سهم ما هم چابهار بود، وقتی به ایرانشهر رسیدیم كتابی خواستم و كشكول شیخ بهائی را به من دادند، آنرا باز كردم داستانی تاریخی در آن بود كه: برای ما، در تبعیدگاه بسیار الهام بخش شد و روحیه و استقامتی برای ما پدید آورد آن داستان چنین بود كه: بوزرجمهر حكیم وزیر انوشیروان از دین پدران خود كه گبری مسلك و زردشتی بودند، به دین عیسی (ع) روی آورد، و افراد را نصیحت كرد و گفت شنیده ام كه: در آخر الزمان پیامبری به نام محمد مصطفی (ص) خواهد آمد، اگر روزگار او را درك كنم نخستین ایمان آورنده به او هستم، و اگر نیابم امید حشر با امت او را دارم، خبر به انوشیروان رسید و حكم دستگیری او را صادر كرد، و به او گفت: تو با این كار قصد شورانیدن مردم را بر ضد من داشتی، و یا توبه می كنی یا ترا می كشم، گفت مردم مرا حكیم و خردمند می انگارند، و فرد حكیم و فرزانه چون از تاریكی به روشنائی آمد، دیگر به تاریكی نرود، و گرنه بی خرد باشد، انوشیروان حكم به زندانی كردن او داد، و او را در اطاقی تاریك چون گور كرده و به غل و زنجیر بستند، و لباسی خشن به او پوشاندند، و روزی دو قرص جو و یك كفه نمك و ظرفی آب به او می دادند، و دو سال به این منوال سپری شد، تا خبر به انوشیروان دادند، از درون آن اطاق و سلولی كه بوزرجمهر است، صدائی نمی آید، حكم شد كه او را بیرون آورند، وقتی درب زندان را باز كردند، و او در روشنائی قدم نهاد، او را قویتر از اول یافتند، از او سبب این استقامت پرسیدند او گفت: معجونی از شش عنصر ساخته ام، كه هر روز مقداری

[صفحه 372]

را می خورم، تا قوایم تحلیل نرود، گفتند به ما آن معجون را بیاموز گفت: آن 6 عنصر عبارت است از:

1- خدا را به عنوان ثقه و مورد اعتماد و تكیه گاه گرفته ام، و به مقدرات او اطمینان دارم 2- راضی به قضای او هستم 3- پیراهن صبر پوشیده ام كه محنت را هیچ چیزی چون صبر نیست، و اگر صبر نكنم چه كنم 4- اگر در موردی صبر و طاقت نداشته باشم، جزع و فزع نكنم، و ناشكیبائی را پیشه نسازم 5- وقتی مخلوقی مثل خود را بدتر از خود بینم شكر كنم 6- از خداوند نومید نیستم كه ساعت تا ساعت فرج و گشایشی دهد و از ستون به ستون فرج است، انوشیروان گفت: با این حكمتش چگونه او را بكشم، ولی چاره ای نیست، و دستور داد او را كشته و مثله كردند.[15].


صفحه 364، 365، 366، 367، 368، 369، 370، 371، 372.








    1. النحل آیه 97.
    2. الرعد آیه 22 تا 24.
    3. بحار جلد 82 صفحه 137- میزان الحكمه جلد 5 صفحه 257.
    4. الفرقان 75 در این آیه «غرفه» از ماده غرف (بر وزن حرف) به معنی برداشتن چیزی و تناول آن است و غرفه به چیزی می گویند كه برمی دارند و تناول می كنند و مانند آبی كه انسان از چشمه برای نوشیدن برمی گیرد (و بالا می آورد) سپس به قسمتهای فوقانی ساختمان و طبقات بالای منازل اطلاق شده است و در اینجا كنایه از برترین منزلگاههای بهشت است. تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 169 -170.
    5. نهج البلاغه كلمه 79 فیض و 82 صبحی صالح.
    6. در اینكه آیا «تحیت» و «سلام» در آیه دو معنی دارد یا یك معنی؟ در میان مفسران گفتگو است ولی با توجه به اینكه «تحیت» در اصل به معنی دعا برای زندگی و حیات دیگری است و «سلام» از ماده سلامت است و به معنی دعا برای كسی است، بنابراین چنین نتیجه می گیریم كه واژه اول به عنوان درخواست حیات است و واژه دوم برای توام بودن این حیات با سلامت است، هر چند گاهی ممكن است این دو كلمه به یك معنی بیاید. البته «تحیت» در عرف معنی وسیعتری پیدا كرده و آن هرگونه سخنی است كه در آغاز ورود به كسی گویند و مایه خوشحالی و احترام و اظهار محبت نسبت به او می باشد. (تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 171.
    7. السجده آیه 42.
    8. نهج البلاغه كلمه 180 فیض و 189 صبحی صالح- میزان الحكمه جلد 5 صفحه 272.
    9. بحار جلد 78 صفحه 229- میزان الحكمه جلد 5 صفحه 272.
    10. بحار جلد 71 صفحه 80- میزان الحكمه جلد 5 صفحه 269 (به همین مضمون از امام صادق (ع) روایت دیگری در بحار جلد 71 صفحه 84 آمده است).
    11. بحار جلد 69 صفحه 410- نهج البلاغه كلمات قصار 202 فیض و 211 صبحی صالح.
    12. بحار جلد 71 صفحه 86- میزان الحكمه جلد 5 صفحه 269.
    13. بحار جلد 71 صفحه 95- نهج البلاغه كلمات قصار 145 فیض، 153 صبحی صالح- میزان الحكمه جلد 5 صفحه 262.
    14. غرر الحكم علی (ع)- میزان الحكمه جلد 5 صفحه 262.
    15. خلاصه شده از تاریخ بیهقی بنقل از كتاب برگزیده متون ادب فارسی چاپ مركز نشر دانشگاهی صفحه 12.